وقتـــی می بینی ....
دیگــه به هیچ کـدوم از رفتارا ت اعتــراض نمی کنم ...
فکــر نکن آدم ایــده آلی شــدی ... نــه ...
این زنگ خطــره ...
دارم نسبت به " تــو " بی تفاوت می شــم
اگر یک نفر
هر آنچه که
از درونش برمی آید را بنویسد
بی شک از درون او
کسی رفته است
ردِ انگشتانت را بر تنِ نومیدِ خویش
در خاطرهیی گریان
جُستجو خواهم کرد.
اين روزاي من "بد" ميگذره !
وقتي واژه هارو زيرو رو ميكنم ،
فقط به " تمام شد " ميرسم !
اوقاتم بد ميگذره ،
لحظه هاي بدون رويا ،
دقايق بدونِ خاطره ،
حرفهايي كه پشتِ لبام ،
جاموند ...
ديگه صبور نيستم ، زود دلگير ميشم .
وقتي ياد دستهاي تنها و يخ زدت ميوفتم ،
ديوونه ميشم .
وقتي دلي نگرانت نيست ،
ديوونه ميشم .
وقتي چشماي نامحرم به تنت دوخته ميشه ،
ديوونه ميشم ،
ميخام بغضمو پاره كنم .
اين اسمون نيست كه گرفته ،
اين دله منه كه يه دنيا گرفته .
اين روزاي من "بد" ميگذره !
تازه ميفهمم كه ،
دلتنگيهاي من به تو رفته ...
خداوندا در برابره این همه نامردی که در حقم شد
سکوتت حرف قشنگی نبود..
آنقدر عاشقانه زندگی کن
که اگر روزی
رازهایت فاش شد
بغض دنیا بترکد.....!
هیچ اتفاقی
قرار نیست بیافتد
اما آدمیست دیگر
همیشه
منتظر میماند
دیرآمدی تمام شده ام دیگر،ولی میبخشمت باآنکه
هزاران شب بیخوابی طلب دارم ازتو...
هر جای دنیا میخواهی
باش…!!!
من…!!
احساسم را…!!!
با همین
دست نوشته ها…!!!
به قلبت
میرسانم…!!
خداییــــــــــــــش به بعضیام بایس گفت:
...
....
....
.....
کورمون نکنی با اون روشناییِ فکرت ..!
زورم بتو که نه!
اما حسابی به ساعت های دلتنگی میرسد...
بغضم را میشکنم توی سرشان!
ارام که نمیشوم
اما یک گوشه دلم خواب میرود
شور میشود
تشنه تر میشود
و تهش ولگردی در کوچه باغ خاطرات میکند......!
دلــــــــتنـگم
بــــــــرای او نـــه
برای منه قبــــل از او
چقــــدر قشنـــگ بــــودم . . .
خسته که هستم
نیا
کوله بار تنهایم
شانه میخواهد
نیا
این درد وقف آغوش تو
نخواهد شد
آی
بی پایان تهی از شوق
داستان دلتنگیت خواب بچه ها راتضمین
مکند..
وقتی که شهر پر از مرده است
شاید
غمگینترین پوشیدنی پاییزی!
دستکشها باشند!
دستها همیشه
تنهاییشان غمگینتر است!
ﺩﯾﺮ ﺁﻣﺪﯼ...
ﮐﻤﯽ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﺎﺧﺘﻨﻢ ﻋﮑﺴﻢ ﺭﺍ ﻣﭽﺎﻟﻪ ﮐﻦ!!
"تو" جا زدی... .
"من" جا خوردم... .
"او" جا گرفت... .!!!
همین یک جا بجایی ،جانم را گرفت .... .
ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺧﺮﺟﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ..…
ﭘﺲ ﭼﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﺟﺎﺭﯼ ﺷـــــــﻮﯾﻢ
ﮐﻪ ﺧﻨـــــــﺪﻩ ﺑﺮ ﻟﺒﺎﻧﺸـــــــﺎﻥ
ﻧـــــــﻘﺶ ﺑـــــــﺒﻨﺪﺩ …
ﻧﻪ ﻧـــــــﻔﺮﺕ ﺩﺭ ﺩﻟﺸـــــــﺎﻥ…
... بخند بر شب
بر روز، بر ماه،
بخند بر پيچاپيچِ
خيابانهای جزيره، بر اين پسربچه ی كمرو
كه دوستت دارد،
اما آنگاه كه چشم میگشايم و میبندم،
آنگاه كه پاهايم میروند و باز میگردند،
نان را، هوا را،
روشنی را، بهار را،
از من بگير
اما خندهات را هرگز
تا چشم از دنيا نبندم...!
ای غم .تو که هستی از کجا می آیی؟
هر دم به هوای دل ما می آیی؟
باز آِی و قدم به روی چشمم بگذار
چون اشک به چشمم آشنا می آیی؟
گذشته هایت را ببخش
زیرا همچون کفش های کودکی ات نه تنها برایت کوچک اند
بلکه
تو را از گام برداشتن های بلند باز می دارند....
وقتی خنده های اجباری دلیل میشوند به شادی
و حرف های نزده تفسیر به دانستن ..
فرقی نمیکند بودن در زندان تن یا زندان خاک..
زندگی هیچ ارزشی ندارد اما ارزش همه چیز به زندگی است...
حرفی که زیباست دلیل به وحی منزل بودن نیست..
امیدی که حقیر شد سر بر نمی آورد جز به بهای..
مرگ............
گاه یک حرف
یک زمستان آدم را گرم نگه میدارد و
گاه یک حرف
یک عمر آدم را سرد میکند . . .
بعضیا چه رویی دارنا...
ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ نداره
ﺧﺐ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺩﯾﮕﻪ!! ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﯿﻢ؟
ﻏﺼﻪ ﮐﻢ ﺳﻌﺎﺩﺗﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﻣﺎ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ؟؟!!!
ب درک ک گذاشت رفت،زوری ک نی والا به خدا
من اگر دختر نفرین شده اندوهم
یا اگر
از نسل گلی هرزه میان کوهم
تو همان
ادمک چوبی پیمان شکنی
که فقط لایق اتش زدنی
ﺣــــﻮﺍﺳﺖ ﺑـﮧ ﺩﻟﺘــ ﺑﺎﺷﺪ . . .ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫـ ــﺮﺟﺎﯾـﮯ ﻧﮕــﺬﺍﺭ!
ﺍﯾــﻦ ﺭﻭﺯﻫــﺎ ﺩﻝ ﺭﺍ ﻣﯿــﺪﺯﺩﻧﺪ . . .
ﺑــﻌﺪ ڪﮧ ﺑﮧ ﺩﺭﺩﺷـــﺎﻥ ﻧـﺨــﻮﺭﺩ
ﺟـﺎﯼ ﺻـــﻨﺪﻭﻕ ﭘـﺴﺘـــ
ﺁﻧــ ــﺮﺍ ﺩﺭ ﺳﻄﻞ ﺁﺷـــﻐﺎﻝ ﻣﮯ ﺍَﻧﺪﺍﺯﻧﺪ !
ﻭ ﺗــﻮ ﺧﻮﺑــ ﻣـﯿﺪﺍﻧﮯ
ﺩﻟﮯ ﮐﻪ ﺍَﻟﻤﺜﻨﮯ ﺷﺪ! ﺩﯾــﮕﺮ ﺩِﻟــــ ﻧﻤـﯿﺸﻮﺩ....
گاهی باید دستتو بزاری رو شونه بعضیا بگی...
نه..... خوشم اومد .......
از اونی که فکر میکردم آشغال تری !!!
:-D
مهربانم ,ای خوب !
یاد قلبت باشد , یک نفر هست که اینجا
بین آدمهایی،که همه سرد و غریبند باتو
تک و تنها به تو می اندیشد
و کمی
دلش از دوری تو دلگیر است…
مهربانم ای خوب!
یاد قلبت باشد,یک نفر هست که چشمش
به رهت دوخته بر در مانده
و شب و روز دعایش این است ,
زیر این سقف بلند, هر کجایی هستی , به سلامت باشی
و دلت همواره , محو شادی و تبسم باشد…
مهربانم ای خوب!
یاد قلبت باشد
یک نفر هست که دنیایش را
همه ی هستی و رویایش را, به شکوفایی احساس تو پیوند زده
و دلش می خواهد, لحظه ها را با تو , به خدا بسپارد…
مهربانم ای خوب!
یک نفر هست که با تو
تک و تنها , با تو
پر اندیشه و شعر است و شعور!
پر احساس و خیال است و سرور!
مهربانم ! این بار , یاد قلبت باشد
یک نفر هست که با تو
به خداوند جهان نزدیک است
و به یادت هر صبح , گونه سبز اقاقی ها را
از ته قلب و دلش می بوسد
دختره تو دانشگاه اومده میگه:
سلام شما برق میخونین؟؟؟؟
گفتم :بله از کجا فهمیدی؟
گفت :از مدل موت!!!
منم گفتم :شما عمران میخونی؟؟
گفت :آره از کجا فهمیدی؟؟؟
گفتم :از اون مسکن مهری که رو سرت ساختی
میشه نوازشم کنی وقتی گرفته حالم
میشه ببندی بالموآخه شکسته بالم
میفهمی چی میگم بهت
میبینی خستگیمو
میشه بزارم پیش تو
چند روزی زندگیمو
میشه بشینی پیشمو و یه شعر برام بخونی
امشب یه کم تنها شدم میشه پیشم بمونی
انگار یه بغضی تو گلوم داره شکسته میشه
اینجوری که پلکای تو هی باز و بسته میشه
میشه نوازشم کنی وقته گرفته حالم
میشه ببندی بالمو آخه شکسته بالم
زن و شوهر عاشق به اینا میگن :)))
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم
حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و
من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم
تو پری باشی و تا آنسوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم
قسمت این بود ، چرا از تو شکایت بکنم ؟!
یا در این قصه به دنبال مقصر باشم
شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من
در پس پرده ی ایمان به تو کافر باشم
دردم این است که باید پس از این قسمتها
سالها منتظر قسمت آخر باشم !!
.: Weblog Themes By Pichak :.